تاریخ انقلاب | سهم ساواک در سقوط رژیم پهلوی
مقصود نهایی از تشکیل ساواک تثبت همان اهداف نامیمونی بود که کودتاگران داخلی و خارجی از هنگام سقوط دولت مصدق و سرکوب مخالفان حکومت دنبال میکردند.
به گزارش خبرگزاری رسا، هنگامی که در ماههای پایانی سال ۱۳۳۵ شمسی مجلسین شورای ملی و سنا قانون تشکیل سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) را تصویب کردند، کمتر کسی آینده خوشایندی برای این پدیده جدیدالولاده پیشبینی میکرد. از همان آغاز نشانههایی وجود داشت حاکی از نقش آتی این سازمان در سرکوب باز هم بیشتر مخالفان سیاسی و گسترش هرچه فزونتر روش استبدادی و خودکامانه حکومتی که حداقل بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ آشکارا روشهای دموکراتیک را به کناری نهاده، در راه ناصواب نقض صریح قانون اساسی و نادیده گرفتن حقوق اساسی مردم گام نهاده بود. بدون تردید، مقصود نهایی از تشکیل ساواک تثبت همان اهداف نامیمونی بود که کودتاگران داخلی و خارجی از هنگام سقوط دولت مصدق و سرکوب فزاینده مخالفان حکومت دنبال میکردند. بدین ترتیب، با دوری حکومت از نظام نیمبند مشروطه که پس از عزل رضاشاه از سریر سلطنت و جانشینی محمدرضا به فاصله یک دهه در عرصه سیاسی، اجتماعی کشور پدیدار شده بود، به زودی آشکار شد که بدون وجود یک سازمان اطلاعاتی ـ امنیتی که بتواند مخالفتهای پراکنده را در نطفه شناسایی و سرکوب نماید، استمرار مشی خلاف رویه حکومت با موانع و مشکلاتی جدی مواجه خواهد شد.
بخش مهمی از دلایل تشکیل ساواک در مخالفتهای سیاسیای نهفته بود که بهرغم سیاستهای سرکوبگرانه حکومت طی سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ علائم روشنی از سر برآوردن دوباره آن وجود داشت؛ بنابراین مهمترین وظیفهای که برای سازمان جدیدالولاده ساواک در نظر گرفته شد حمایت از روند تثبیت، تحکیم و تداوم روش استبدادی حکومتی بود که اساساً با یاری مستقیم قدرتهای خارجی (در درجه اول آمریکا و سپس انگلستان) در عرصه سیاسی، اجتماعی کشور استقراری دوباره یافته بود و پذیرفته بود که صرفاً به شرط تضمین تداوم حیاتش در چارچوب خواستهها و اهداف حامیان خارجی حاکمیتش را تداوم خواهد بخشید. به عبارت دیگر، تشکیل ساواک نتیجه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ و تحولات پس از آن بود.
به موازات برقراری امنیت داخلی آنهم در چارچوب نظام استبدادی، تأسیس ساواک این امکان را برای سازمان سیا فراهم میکرد که اهداف جاسوسی، اطلاعاتی ویژه خود را نیز در پوشش راهاندازی یک شبکه محلی اطلاعاتی ـ امنیتی دنبال نماید. از این رو، سیا در روند تشکیل ساواک نقشی قاطع و درجه اوّل ایفا کرد و طی دوران فعالیت آن نیز در تجهیز، راهبری، هدایت و آموزش پرسنل آن سازمان برنامهریزیهای گستردهای داشت تا از ساواک در راستای اهداف اطلاعاتی ـ امنیتی و جاسوسی خود که به دوران جنگ سرد بازمیگشت، در برابر شوروی و نفوذ کمونیسم و طرفداران آن در ایران و برخی کشورهای دیگر بهره ببرد. آمریکا در دوران جنگ سرد، به تدریج، کمربندی امنیتی متشکل از کشورهای اقماری خاورمیانه در بخشهایی از مرزهای جنوبی شوروی ایجاد کرده بود که در آن میان، ایران با برخورداری از موقعیتی بسیار استراتژیک و حساس به خاطر دارا بودن بیش از دوهزار کیلومتر مرز مشترک آبی و خاکی با شوروی، در مهمترین کانونهای این کمربند حفاظتی جای داشت.
آمریکا که از اواخر جنگ جهانی دوم به تدریج نفوذش را در ایران آغاز کرده بود، پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ به سرعت موقعیتش را در ایران تحکیم بخشید و با به دست آوردن سهم قابل توجهی از قرارداد نفتی کنسرسیوم (۴۰%) که با برخی قراردادها و کمکهای مالی ـ نظامی و اعتباری دیگر همراه بود در فاصلهای کوتاه به قدرت درجه اول تائیر گذار در عرصه سیاسی و اقتصادی ایران ارتقاء مقام یافت. در همان حال، با تضمینهایی که رژیم پهلوی به آمریکا داده بود، از خاک ایران به عنوان پایگاهی برای اهداف و منافع استراتژیک و جاسوسی ـ اطلاعاتی خود برضد شوروی و اردوگاه کمونیسم بهره میبرد. در این میان البته تشکیل و راهبری ساواک میتوانست آمریکائیان و سیا را در نیل به این اهداف بسیار مهم و استراتژیک یاری فراوانی دهد. بدین ترتیب، ساواک علاوه بر استحکام نظام استبدادی حکومت پهلوی که متضمن سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بود؛ در اهداف اطلاعاتی ـ جاسوسی و امنیتی سیا و آمریکاییها برضد شوروی و سایر رقبای سیاسی و مخالفان آنان در ایران و سایر نقاط جهان (البته به تشخیص سیا)، کمکهای قابل توجهی در اختیار آنان قرار میداد.
به طور کلی تشکیل و فعالیت ساواک دو هدف اساسی را دنبال میکرد:
۱. تثبیت، تحکیم و تداوم نظام استبدادی؛
۲. پشتیبانی از روند استیلای خارجی.
۱. تثبیت، تحکیم و تداوم نظام استبدادی؛
۲. پشتیبانی از روند استیلای خارجی.
بدینترتیب، اهداف وجودی تشکیل ساواک آشکارا در جهت نقض حقوق اساسی مردم؛ و مشروطیتزدایی، و گسترش نفوذ خارجی (آمریکاییها) تنظیم شده بود. از اینرو، از همان آغاز فعالیت ساواک نزد افکار عمومی مردم ایران به عنوان طلیعه دور تازهای از سرکوب و خفقان (به لحاظ سیاسی، اجتماعی و فرهنگی) با محکومیت روبرو گردید. اینکه چرا ساواک، طی حدود ۲۲ سالی که در عرصه سیاسی، اجتماعی و ... کشور فعالیت میکرد، با بهرهگیری از روشهای خلاف اصول و غیرانسانی به سرکوب و از میان برداشتن تمام مخالفتها و موانعی همت گمارد که در برابر رژیم استبدادی پهلوی قد علم میکردند؟ و اساساً، چگونه سازمانی که جهت دفاع از یک نظام حکومتی خودکامه تشکیل شده بود، نه تنها نتوانست ضامن بقای آن گردد بلکه با سوء عملکرد و تأسی به روشهای خشن و غیر انسانی، بیش از پیش خشم و کین مردم را علیه حکومتگران برانگیخت و موجبات سقوط سریعتر آن را فراهم آورد؟ موضوعی است که در اولویت بررسی و تحلیل تاریخی این نوشتار قرار دارد.
پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، هم کودتاگران خارجی و هم حکومتگران داخلی تردیدی نداشتند که از آن پس ملتی ناراضی و مخالف را پیش روی خود خواهند داشت. بنابراین، در شرایطی که تبعیت از خواستههای مردم امکانپذیر نبود، تنها راه پیشبرد خواستهها در کاربرد خشونت و از میان برداشتن قهرآمیز مخالفان از عرصه سیاسی ـ اجتماعی کشور جستجو شد. به فاصله کوتاهی پس از کودتا، این روش در پیش گرفته شده بود. زمانی که ساواک تأسیس شد مدتها از روند سرکوب و منزوی ساختن خشونتآمیز مخالفان سیاسی سپری میشد و علیالظاهر هم رژیم سلطهپذیر پهلوی و هم آمریکائیان تداوم این روش ناپسند حکومتداری را کارآمد تشخیص داده بودند. به ویژه اینکه آمریکاییها از همان دوران نخستوزیری سپهبد فضلالله زاهدی برای کارآمد کردن دولت وقت، برخوردهای قهرآمیز با مخالفان را تشویق میکردند:
آمریکا برای تقویت دولت زاهدی، اقدامهای گوناگونی را انجام داد، که در نتیجه چنین اقدامهایی به ایجاد یک رژیم جدید خودکامه و باثباتتر، در پایان سال ۱۹۵۴، کمک کرد. سپس آمریکا اقدامهایی را به منظور افزایش ثبات سیاسی درازمدت ایران، در پیش گرفت و ایران را در استراتژی جهانی خود برای سد پیشروی اتحاد شوروی، جای داد. این اقدامها اثر بسزایی در سیاست داخلی ایران داشته و مایه افزایش تواناییهای سرکوبگرانه و محدود کننده حکومت شده و در نتیجه به مقدار فراوانی استقلال عمل آن را بالا برد. آمریکائیان سیاست حمایت از روشهای قهرآمیز سرکوب مخالفان را طی سالهای پس از تأسیس ساواک تداوم بخشیدند و با آموزش، هدایت، تجهیز و ... بر توانمندی این سازمان در برخورد با مخالفان افزودند. در راستای همین هدف بود که:
برنامه کمک امنیتی آمریکا به مقدار فراوانی کارآرائی نیروهای امنیتی ایران را بهبود بخشیده، و در نتیجه اساساً [به]توان استقلال عمل خود، افزایش داد. مهمترین این برنامهها، برنامه آموزش و روابط اطلاعاتی سیا با ساواک بود که ساواک را قادر ساخت تحت رهبری شاه، نقشی رخنهگرانه، در سیاست داخلی ایران بازی کند. البته بیشتر کمک آمریکا به نیروهای مسلح ایران نیز به منظور بهبود توان رزمی آن، ایجاد آموزش و تجهیزات بهتر و بالا بردن روحیه آن بود که در نتیجه کارآیی نیروهای مسلح را در امور امنیت داخلی بهبود بخشید. کمک آمریکا به ژاندارمری و شهربانی، این دو سازمان را در زمینه امنیتی به صورت سازمانهایی پیشرفته و نسبتاً کارآمد در آورد. از آنجا که بازداری و سرکوبی در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰ مهمترین شیوه حکومت ایران در جهت افزایش استقلال عمل آن بهشمار میآمد، کمک امنیتی آمریکا، به مقدار فراوانی، مایه افزایش استقلال عمل حکومت ایران شد. همزمان با رشد عایدات ناشی از افزایش قیمت نفت علاوه براینکه رژیم پهلوی توانایی مالی و به تبع آن نظامی روزافزونی برای برخورد قهرآمیز با مخالفان را کسب کرد. آمریکائیان «سلطهگر» هم بیش از پیش بر این مهم صحه گذاردند و برنامه کمکهای امنیتی ـ نظامی خود را بر حکومت افزایش دادند و در این میان سازمان سیا که روابط و همکاری نزدیکی با ساواک داشت در سرکوب مخالفان و بهرهگیری آن از روشهای قهرآمیز و خشن در مواجهه با مخالفتها امکانات و نیز اختیار عمل فراوانی به ساواک داد و این روند تا دوران انقلاب کماکان تداوم یافت.
بدین ترتیب، مخالفان نظارهگر نفوذ و سلطهجویی آمریکاییها در شؤون مختلف کشور بودند، و حمایت آنها از روشهای خشن و غیر انسانی ساواک در سرکوب مخالفان، عامل مهم تداوم روش استبدادی حاکمیت بود. بانگاهی گذرا به کارنامه فعالیتهای ساواک، این باور بهدرستی تقویت میشود که این سازمان هیچگاه درصدد برنیامد از روشهای معقول و منطقیتری جز تأسی به خشونت و سرکوب غیراصولی بهره بگیرد. دوران فعالیت ۲۲ ساله ساواک سراسر مملو از کاربرد پرشمار و مداوم شیوههای قهرآمیز برخورد با اقشار و گروههای مختلف سیاسی و اجتماعی بود. دامنه سیاستهای خشونتآمیز ساواک، البته صرفاً، در حیطه برخورد با مخالفان سیاسی نبود، بلکه رعب و وحشت ایجاد شده از سوی این سازمان تا اقصی نقاط کشور گسترانیده شده، روند رو به رشد فضای بدبینی و خبرچینی در سراسر کشور از مهمترین اثرات سوئی بود که حضور سنگین و خلاف رویه ساواک بر جای نهاده بود.
بدین ترتیب، ترس از ساواک به زودی در جامعه ایرانی همهگیر شد و علاوه بر مخالفان سیاسی، که دائماً در معرض تعقیب، مراقبت و آزار رسانیهای ساواک قرار داشتند، سایر مردم هم هیچگاه از آسیبرسانیها و وحشتآفرینیهای ساواک خلاصی نیافتند. حتی مهمترین رجال و کارگزاران حکومت که در وفاداری آنان به رژیم تردیدی وجود نداشت. بر همین اساس، پژوهشگران به درستی «تشکیل این سازمان [را]آغاز سانسور یک ملت» خواندهاند و «نام ساواک با زندان، شکنجه و مرگ همراه بود. حتی خارج از کشور همراه با کا. گ. ب. اشتازی و سایر سازمانهای اطلاعاتی جهان به عنوان یکی از مخوفترین تشکیلات امنیتی درآمد.» یعنی، جامعه «ایرانی زندانی همیشگی سازمان اطلاعات و امنیت کشور شد.» این همه اقدامات غیر انسانی نقشی بود که از سوی حکومت و بهویژه سیا و آمریکائیان برای ساواک در نظر گرفته شده بود. همراه با گسترش اعمال روشهای حاکمیت استبدادی در ایران (بهویژه طی سالهای میانی دهه ۱۳۴۰ به بعد) رعب و وحشتآفرینی ساواک هم نمود بیشتری مییافت. تا جایی که به کارگزاران ریز و درشت حکومت مربوط میشد ساواک وظیفه داشت آنان را هرچه فزونتر در جرگه مطیعانی وارد سازد که در برابر شاه و اراده او هیچگونه حق انتقادی را روا نمیدانستند. به همین جهت، حتی مرتبطترین افراد و گروههای سیاسی، اجتماعی با حکومت و رژیم پهلوی هم، جسارت لازم را برای انتقاد از اوضاع اسفبار سیاسی، اجتماعی کشور نداشتند و از بیم مواجهه با رعب و هراسی که ساواک بر دلها افکنده بود، ترجیح میدادند به همان «زندگی [توأم با]رفاه و آسایشی» که برایشان ایجاد شده بود، رضایت داده با دوری جستن ارادی از امور و مباحث سیاسی فقط به «منافع شخصی خود» بیاندیشند. با این احوال صرف عدم دخالت در امور سیاسی و مخالفت علنی با حکومت موجبات رهایی افراد و کارگزاران حکومت از آزارهای ساواک را فراهم نمیکرد. در خاطرات برجای مانده از رجال و کارگزاران وفادار به رژیم پهلوی به موارد متعددی برمیخوریم که حاکی از حضور آزاردهنده و در عینحال تمام ناشدنی ساواک در شئون مختلف زندگی و فعالیت اجتماعی آنان بود؛ بنابراین نارضایتی از حکومت و گرایش به سوی مخالفت علنی و روزافزون با رژیم پهلوی مختص مخالفان سیاسی نبود؛ بلکه با مشکلسازیهای دائمی ساواک برای مردم (که همیشه مربوط به مسایل سیاسی هم نبود) به تدریج انبوه فراوانی از جامعه ایرانی به صف ناراضیان و مخالفان پیوستند.
برای نمونه، وقتی مینو صمیمی که سالها وفادارانه به حکومت خدمت کرده بود، درصدد برآمد از ریاست سازمان حمایت از کودکان که تحت کنترل فرح پهلوی بود، استعفا دهد با مشکلسازیها و آزارهای پایانناپذیر ساواک مواجه شد. در خاطرات مینو صمیمی که آشکارا به نقش ساواک در ایجاد نارضایتی عمومی در آن روزگار اشاره دارد، چنین میخوانیم:
در منزل نامهای هم برای ملکه نوشتم و در آن به زعم خود با افشای موارد گوناگون خلافکاری در سازمان، علل استعفا از کارم را به اطلاع وی رساندم. ولی البته بعدها پیبردم این نامه نه هرگز به دست ملکه رسید و نه حتی موقعی که در دفتر مخصوص ملکه مشغول کار شدم، توانستم نامه خودم را در بایگانی دفترش بیابم ... حدسم این بود که اعضای دفتر ملکه نامه مرا بلافاصله سر به نیست کردهاند.
درعوض یک روز صبح مأموری از ساواک به منزلم آمد و گفت قصد دارد درباره علت استعفایم از سازمان حمایت از کودکان تحقیقاتی انجام دهد. ولی ضمن گفتگو با او دریافتم که ساواک، چون مرا به چشم یک فرد یاغی مینگرد، هدف دیگری جز ادب کردنم تعقیب نمیکند.
مأمور ساواک با لحنی تهدیدآمیز میگفت: رفتارم موقع ترک محل خدمت در سازمان تحت سرپرستی شهبانو، نشانهای بود مبنی بر عدم وفاداری به شهبانو و در نتیجه عدم وفاداریم به رژیم شاهنشاهی، در پاسخ او هرچه کوشیدم موقعیت خودم و اوضاع حاکم بر سازمان را برایش تشریح کنم، اصلاً موفقیتی به دست نیاوردم و لذا در پایان، چون هیچ گریز راهی به نظرم نمیرسید ناچار به مأمور ساواک قول دادم منبعد هر شغلی به من پیشنهاد شود چشم بسته آن را بپذیریم و ابداً هم در معقولات دخالت نکنم.
آنچه به گردن گرفتم به این دلیل چاره ناپذیر بود که میدانستم ساواک از قدرت کافی برای جلوگیری از کار کردنم در هرجایی ـ ولو بخش خصوصی ـ برخوردار است و حتی میتواند به راحتی مرا از ادامه تحصیل در دانشگاه بازداشته در نهایت به یک «عنصر نامطلوب» تبدیل کند.
ابتدا سادهلوحانه تصور میکردم، ساواک خیلی خوشحال است از اینکه میبیند یک نفر به خاطر دفاع از «آرمانهای شهبانو» به مبارزه با یک گروه فاسد برخاسته است، ولی خیلی زود فهمیدم حقیقت چیز دیگری است و تشکیلات ساواک به جای آنکه رأساً در صدد مقابله با جریانهای فسادانگیز برآید، تا از این طریق همنارضایتی روزافزون مردم را کاهش دهد و هم موجب استمرار حاکمیت شاه و رژیم سلطنت شود ـ برعکس هیچ وظیفهای برای خود جز مداخلات مکارانه برای سرپوش نهادن بر واقعیتهای تلخ نمیشناسد ... با توجه به همین شیوه فقط میشد حدس زد که ساواک دارد گورشاه را میکند.
فریدون هویدا برادر امیرعباس هویدا نخستوزیر وقت هم در اینباره چنین نوشته است: «ساواک که کلیه فعالیتهایش کاملاً جنبه محرمانه و پنهانی داشت، تمام سعی خود را به کار میگرفت تا محیطی آکنده از ترس به وجود آورد و با این کار چنان جو مسمومی به تمامی جامعه از صدر تا ذیل حکمفرما کرده بود که هیچکس واقعاً جرأت نداشت در حضور دیگران سخنی به میان بیاورد تا جایی که اگر دوستانم هم میخواستند مطلبی را با من در میان بگذارند، معمولاً مرا به گوشه خلوتی در باغچه منزل میبردند و در آنجا با صدایی آهسته حرف خود را میزدند.»
دهشتآفرینی و روشهای ناپسند ساواک در برخورد با منتقدین وفادار به رژیم به حدی گسترش یافته بود که حتی در روستاهای دورافتاده کشور هم کسی را یارای اعتراض به برخی نارساییهای بهداشتی و نظایر آن نبود و چه بسا علاقمندان به فعالیت در چارچوب همان نظام سیاسی نیز پس از آنکه در فاصلهای اندک با اعمال فشار و مشکلسازیهای ساواک مواجه میشدند به زودی در مییافتند که چارهای جز ترک خدمت ندارند.
اعمال چنین روشهایی، همگام با خفقان و فضای رعبآلود سیاسی و اجتماعی، زمینههای مناسبتری برای گسترش جو ریاکاری، چاپلوسی و تملق فراهم میکرد و هر چه زمان بیشتری سپری میشد فضای بیاعتمادی و اختناق بر شکلگیری فزونتر مخالفان و ناراضیان از حکومت دامن میزد. بدین ترتیب، در شرایطی که کارگزاران، رجال و وفاداران به حکومت در سطوح مختلف هیچگاه از آزار رسانیهای ساواک آسوده خاطر نبودند، مخالفان سیاسی رژیم، وضعیتی به مراتب اسفبار را تجربه میکردند. به همین دلیل، در فاصلهای کوتاه پس از تشکیل ساواک و در تعقیب سیاستهای خشن فرمانداری نظامی (پس از کودتای ۲۸ مرداد ۳۲) مخالفان سیاسی از هرگونه امکان فعالیت سیاسی ـ قانونی با حکومت منع شدند و بالاخص پس از تحولات دوران موسوم به انقلاب سفید و سرکوب شدید مخالفتهای علما و روحانیون دهشتآفرینی ساواک در حق مخالفان سیاسی از گروهها و تشکلهای مختلف شدت بیشتری یافت. تاجایی که خیلی زود آشکار شد در آیندهای نه چندان دور مخالفان حکومت در عرصه سیاسی و اجتماعی جایی نخواهند داشت. حتی زندگی فردی و خصوصی آنان با مشکلسازیها و آزاررسانیهای دائمی ساواک مواجه شد. هنگامی که آشکار شد ساواک امکان و اجازه تنفس سیاسی حتی بسیار محدود و کنترل شدهای را هم به مخالفان حکومت نمیدهد به تدریج زمینههای لازم برای شکلگیری روشهای خشنتر مبارزه سیاسی با رژیم پهلوی فراهم شد.
رشد و شکلگیری گروههای چریکی و مبارزان مسلح از سالهای نخست دهه ۱۳۴۰ که در پایان آن دهه روندی شتابآلود به خود گرفت، اساساً از اعمال همان سیاستهای خشن انسداد سیاسی ساواک نشأت میگرفت؛ بنابراین ساواک مهمترین عامل شکلگیری گروههای مختلف سیاسی و مبارزان چریکی و مسلحی بود که تصور میکردند برای برونرفت از فضای رعبانگیز و دهشتآفرین موجود چاره دیگری جز سرنگونی رژیم پهلوی وجود ندارد. همین که ساواک مخالفان سیاسی حکومت را در کوتاه مدت از عرصه سیاسی، اجتماعی کشور دور ساخت، موجی ایجاد شد برای رشد و گسترش فعالیتهای جدیتر مخالفان و منتقدینی که بنیانهای مبارزه برای سرنگونی رژیم را پیریزی کردند. یکی از فعالین مبارزات چریکی آن روزگار در خاطرات خود به شرایط سیاسی، اجتماعی خفقانآلودی که موجبات رشد جریان چریکی و مبارزه با حکومت خودکامه پهلوی را فراهم آورد، چنین اشاره کرده است:
در میان یکی از دژهای سنگین شمال شهر، دور از شهر پرغوغا و دورتر از گودهای جنوب، در سرسرای بزرگی که با قالیهای ابریشم بافت زیبا و چلچراغهای بزرگ و نورافشان تزئین شده است، در پشت میزی خاتمکاری و مرصع، مردی با نام افسانهای نشسته است. او که نه هنرمندی است بزرگ و نه جادوگری زبردست، برچنان ثروت هنگفتی چنگ انداخته که هیج حسابداری قادر به محاسبه آن نیست. این مرد افسانهای تاج و تختش را مدیون بیگانگان است، او به دست کاردار سفارت انگلیس در تهران به تخت شاهی نشسته و با یاری سازمان جاسوسی آمریکا از سرنگونی در طوفانهای مردمی نجات یافته و بر اریکه قدرت چسبیده است. او سالهاست که به زبانهای لاتین فرمان میگیرد و به زبان فارسی فرمان میراند ...
او بود که با انقلاب سفیدش زمینداران بزرگ را از صحنه قدرت بیرون راند و با بورژوازی نوپای تجاری و صنعتی، عهد و پیمان بست و در نقش شریک دزد و رفیق قافله خود را «آریامهر» خواند. «آریامهر» و خاندانش با انبانهای لبریز از درآمدهای عمومی، یکباره صاحب صنایع و مراکز مالی و تولیدی بیشماری شدند. هرجا چپاولگری و سودجویی کلانی در کار بود، همکاری و همدستی آنان آشکار میشد. برای حفظ این زد و بندها و تاراج ثروتهای عمومی، باید ملتی را به زنجیر کشید و هر اعتراضی را در نطفه خفهکرد. دستهایی را میبینی که از سویی، اهرمهای سرکوب و خفقان و آزادیکشی را در همهجا به حرکت در میآورد و از سوی دیگر پولهای کلانی را که از کیسه ملتی بدبخت دزدیده است در اینجا و آنجا، در اروپا و آمریکا جابهجا میکند. در چنگ آهنین شاه، یک ملت سی میلیونی به زانو نشسته و او پنهان در کاخش، سرنوشت ملتی را به بازی گرفته است. درآمدهای نفتی در هرج و مرج بیرویهای گرفتار است. نابرابریهای اجتماعی در همهجا دیده میشود. اصلاحات ارضی، روستائیان به فقر نشسته را از دهات و کار در مزارع به شهرهایی که بیمارگونه ورم میکنند روانه کرده است و انبوه فقیران نوپای جامعه در گودهای اطراف شهرها میلولند. رژیم شاه با تبلیغات پر سر و صدای خود دروغهای بزرگ را در قالب ارقام بهخوبی به خورد افکار عمومی میدهد و ایران خفقان گرفته را جزیره ثبات میخواند. قلمهایی که به تملق نمینویسند، در دستها میشکنند و صدایی که به چاپلوسی نمیپردازد در گلو خفه میشود. همه باید آنطور که آن مردک میاندیشد، بیندیشند. همه باید بدانگونه که او میخواهد بگویند و بنویسند. پر رویی او به جایی رسیده است که اعلام میکند که «ایران جایی برای دگراندیشی نیست. یا با مائید یا برمائید».
شکنجهگران ساواک در پستوهای اوین و زندانهای دیگر، به انسانکشی، به معنای واقعی آن مشغولند. آنها دگراندیشان را به جرم آزاداندیشی به شکنجه، زندان و حتی به جوخههای اعدام میسپارند تا از این راه هر حرکت آزادیخواهانهرا در آغاز آن نابود کنند.
علاوه بر گروهها و سازمانهای چریکی و طرفداران مبارزه مسلحانه که کمتر به هدفی جز سقوط رژیم پهلوی میاندیشیدند، بسیاری دیگر از گروههای سیاسی ـ مذهبی نیز که بر همان نهج مخالفت سیاسی باقی مانده بودند، بهویژه پس از سرکوبگریهای دوران انقلاب سفید بر این باور درست قرار گرفتند که در شرایط بروز و ظهور خفقان روزافزون سیاسی و اجتماعی و نادیده گرفتهشدن ابتداییترین حقوق مردم کشور از سوی حاکمیت، برای آنان راهی جز تغییر نظام سیاسی حاکم بر کشور باقی نمانده است. در این میان بهویژه علما و روحانیون که در سراسر دهه چهل و پنجاه نامدارترین مخالفان سیاسی رژیم پهلوی بوده و به سیاستهای فرهنگی، اجتماعی، مذهبی و ... آن اعتراض شدیدی داشتند بیش از دیگر گروههای سیاسی مخالف بر سقوط نظام سیاسی وقت تأکید کردند. در واقع، با تداوم مخالفت روحانیون و سایر گروههای اسلامی که به تدریج از انسجام بیشتری هم برخوردار میشدند زمینههای اصلی و نهایی شکلگیری تحرکات انقلابی فراهم گردید. بررسی خاطرات برجای مانده و اسناد و مدارک پر شمار منتشر شده نشان میدهد که در پدید آمدن روند مبارزه و مخالفت سازمان یافته گروههای مختلف سیاسی، سوء عملکرد و روشهای خشن و دهشتآفرین ساواک نقش قابل توجهی داشت.
طی سالهای فعالیت ساواک هزاران تن از مخالفان سیاسی و مبارزان چریکی رژیم پهلوی تحت شدیدترین شکنجههای روحی و جسمی مرگبار قرار گرفته و از آن میان، دهها تن جان خود را از دست دادند. شکنجه مخالفان و مبارزان سیاسی که در تمام دهه ۱۳۴۰ ادامه یافته بود پس از تشکیل کمیته مشترک ضد خرابکاری به اوج رسید.
اسناد و مدارک پرشمار و خاطرات مبارزان و مخالفان سیاسی آن روزگار و نیز آثار و مدارک برجای مانده در بازداشتگاهها، و زندانها، بهویژه پس از تشکیل کمیته مشترک ضدخرابکاری حاکی از رواج شکنجههای مرگبار پرشماری است که از سوی ساواک اعمال میشد. به نوشته مهین دولتشاه فیروز، همسر مظفر فیروز «آژانهای ساواک با ادواتی که از آمریکا برای شکنجه دادن وارد میشد زندانیان سیاسی را اگر به سوی مرگ نمیفرستادند بدون تردید برای همیشه لذت زندگی را در آنها میکشتند و بسیاری از بین آنها زمینگیر و فلج، به نام زندگی نفس میکشیدند.» /۹۹۹/ت303/س
برای مطالعه ادامه مطلب به اینجا مراجعه کنید.
http://bashgah.net/pages-۳۵۶۷۸.html
گذرستان؛ نشریه الکترونیکی تاریخ سیاسی معاصر ایران
ارسال نظرات